دلالت آیۀ «تکریم بنی آدم» بر حرمت اهانت بر مقدسات ادیان-2

 

در نوشتار پیش سه دیدگاه پیرامون کرامت ذاتی انسان بیان گردید که دیدگاه اول مورد نقد و بررسی قرار گرفت و سخن به دیدگاه دوم و سوم رسید که در این نوشتار، به آنها پرداخته می‌شود.

بر دیدگاه دوم از سوی طرفداران کرامت ذاتی انسان نقدی مطرح است که اگر منظور این است که انسان به خودی خود هیچ کرامتی ندارد، لذا هیچ حقی برای او ثابت نیست؛ هر چند نوعی انسجام و هماهنگی بین احکام فقهی و نظریه کرامت انسان پدیدار می‌شود؛ ولی پیامد این انسجام، از هم گسیختگی کامل حقوق انسان‌ها است، و با چنین مبنایی، جایی برای مطرح کردن حقوق غیرمسلمانان، به ویژه کسانی که به هیچ آیین توحیدی باور ندارند، باقی نمی‌ماند. این افراد به دلیل اینکه کرامت ذاتی ندارند، از حقوق بشر بی‌نصیبند.[1]

و اگر منظور این باشد که در واقع بین انسانیت و کرامت تلازم است و هرگاه انسانیت بالقوه بود، کرامت نیز بالقوه است و هرگاه به فعلیت رسید، کرامت نیز فعلیت خواهد یافت[2]، در نتیجه با دیدگاه سوم مشترک می‌شوند؛ زیرا حداقل حقوقی که در دیدگاه سوم برای همه انسان‌ها ثابت می‌شود، همان حقوقی است که برگرفته از کرامت بالقوۀ انسان است.

بنابر فرضیۀ دومی که از دیدگاه دوم ارائه شد، انسان این شأنیت را دارد که به کرامت وجودی برسد؛ یعنی از نقطۀ ابتدایی که بالقوه است، می‌تواند به نقطه‌ای برسد که در آنجا آن قوه وقابلیت به فعلیت رسیده است؛ پس لازمۀ فعلیت یافتن انسانیت و کرامت، این است که آدمی استعداد دستیابی به کرامت بالفعل را داشته باشد، و این حقی بالفعل است و نمی‌تواند بالقوه باشد. مرحوم شهید مطهری در مورد اینگونه استعدادها می‌فرماید:

«هر استعداد طبیعی مبنای یک " حق طبیعی " است و یک " سند طبیعی " برای آن به شمار می‌آید. مثلاً فرزند انسان حق درس خواندن و مدرسه رفتن دارد؛ اما بچۀ گوسفند چنین حقی ندارد. چرا؟ برای اینکه استعداد درس خواندن و دانا شدن، در فرزند انسان هست؛ اما در گوسفند نیست. دستگاه خلقت این سند طلبکاری را در وجود انسان قرار داده و در وجود گوسفند قرار نداده است. همچنین است حق فکر کردن و رأی دادن و اراده آزاد داشتن».[3]

حال این سوال پیش می‌آید که این استعداد طبیعی چه حقّی را می‌طلبد؟ به نظر می‌رسد از حاقّ کرامت بالقوة، تنها یک حق عام بر‌می خیزد وآن حق دستیابی به کرامت بالفعل است؛ یعنی حق"هدایت" و "اهتداء". وحقوق دیگر مثل حق آگاهی و آزادی و حق انتخاب وتعیین سرنوشت، همه در راستای این حق، معنا و محدوده پیدا می‌کند.[4]

با نتیجه‌گیری از کلمات مستدلّین به آیه تکریم، برای اثبات حقی مشترک، بعد از بیان نظرات و گفته‌های محققینی که در پی استفاده حقّی مشترک برای همه انسان‌ها از آیه شریفه تکریم می‌باشند، به اصل مطلب باز می‌گردیم. آیا این حقی که به سبب کرامت شأنی انسان یا کرامت فعلی انسان (طبق دیدگاه دوم) حاصل می‌شود با اهانت به مقدسات سایر ادیان در تنافی است یا خیر؟

اگر انسان از نظر فکری بدون اینکه به استضعاف کشیده شده باشد، مسیر شرک به خدا را در پیش بگیرد، این کرامت را از خود سلب کرده است و مسلماً از این حق برخوردار نیست. بله، حقوق دیگری مثل حق حیات و حقوقی[5] که شارع به عناوینی دیگر درنظر گرفته، به حال خود باقی است و نمی‌توان بی‌جهت به جان او متعرض شد.[6]

ولی چنانچه از روی استضعاف در مسیر شرک واقع شده باشد یا اینکه در حال جستجوی حق وحقیقیت باشد، این حق برای او ثابت است و نمی توان کرامت او را مخدوش دانست؛ بلکه تا آنجا که امکان دارد باید او را در این راه یاری کرد. نمونه‌های فروانی از این قبیل موارد در تاریخ و سیرۀ نبی مکرم اسلام(صلی الله علیه وآله) ودیگر أئمۀ معصومین(علیهم الصلاة‌والسلام) به چشم می‌خورد؛ مانند جریان استقبال پیامبر از مسیحیان نجران برای مناظره. پس از فتح مکه و استقرار حکومت اسلام، رسول خدا (صلى الله علیه وآله) نامه اى به اهل نجران یکى از شهرهاى یمن و در مرز حجاز، نوشت و آنها را به اسلام دعوت فرمود. مضمون نامه آن بودکه بیایید مسلمان شوید وگرنه ، تحت الحمایه بودن را قبول کرده و جزیه بدهید، و در غیر این صورت آمادۀ جنگ باشید و در ضمن نامه این آیه آمده بود: "قل یا اهل الکتاب تعالوا الى کلمة سواء بیننا و بینکم الا نعبد الاالله و لانشرک به شیئا ولایتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون".[7]

آنها بعد از خواندن نامه حضرت، تصمیم گرفتند به مدینه آمده و با رسول خدا صلى الله علیه وآله درباره دین او و موقعیت مسیح علیه السلام گفتگو نمایند، و هیئت نصارا به مدینه آمده و در وقت نماز خود، ناقوس زده و در مسجدالنبى نماز خواندند. اصحاب به حضرت گفتند: یا رسول الله صلى الله علیه وآله چرا این کار را در مسجد شما انجام دهند؟! فرمود: کارى به ایشان نداشته باشید؛ چون از نماز فارغ شدند، به محضر حضرت آمده و به گفتگو نشستند و گفتند: مردم را به چه چیز دعوت مى‌کنى؟ فرمود: به شهادت لااله الااله و رسالت خودم و این که عیسى بنده اى مخلوق بود، مى خورد، مى‌آشامید، قضاى حاجت مى‌کرد. گفتند: پس پدرش که بود؟ حضرت توسط وحى آسمانى به آنها فرمود: دربارۀ آدم چه مى‌گویید؟ آیا بنده و مخلوق نبود؟ آیا نبود که مى‌خورد، مى‌آشامید، قضاى حاجت مى کرد و زن مى گرفت؟ گفتند: آرى فرمود: پدرش که بود؟ در جواب خاموش ‍ ماندند. خداوند نزدیک به هفتاد آیه از اول سوره آل عمران نازل فرمود از جمله "ان مثل عیسى عندالله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون ...فمن حاجک فیه من بعد ماجاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله على الکاذبین"[8]

و چون آنها قانع نشده و نداشتن پدر را دلیل ابن الله، دانستند، حضرت فرمود: با من مباهله کنید اگر من راستگو باشم، لعنت خدا بر شما نازل باشد و اگر شما راستگو باشید بر من نازل شود. گفتند: انصاف کردى آنگاه وعده مباهله گذاشتند.[9] پیامبر تمام زمینه‌ها را برای هدایت آنها فراهم کرد، مناظره را پذیرفت، به آنها اجازه داد تا عبادت خود را در مسجد انجام بدهند وبعد از اینکه قانع نشدند، بدون اینکه به آنها بی احترامی بکند، قرار مباهله گذاشتند که هر دو طرف به آن راضی بودند. این رفتار کریمانه، زمانی صورت گرفت که حکومت اسلامی در مدینه پایه‌های اقتدار خویش را استوار ساخته بود وبه راحتی می‌توانست به قدرت شمشیر، همۀ آنان را از بین ببرد.

نقد استدلال به آیۀ تکریم برای اثبات حقی مشترک

شهید ثانی(رحمه الله) در شرح ارشاد می‌فرماید: محققین مفسّر، اکرام خداوند متعال را به إعطاء عقل، قدرت سخنوری، علم، حکمت، اعتدال قدّ، غذا خوردن با دست، تسخیر سایر حیوانات برای او و نعمت‌های دیگری چون شناخت خداوند و برگزیدن حضرت محمد صلّى اللّه علیه و آله از میان خودشان به عنوان پیامبر، تفسیر کرده‌اند.[10] مرحوم علامه طباطبایی(رحمه الله) هم این کرامت را مختص به عقل می‌داند و بقیۀ امور را تفضیل انسان می‌داند، نه تکریم. «مقصود از تکریم اختصاص دادن به عنایت و شرافت دادن به خصوصیتى است که در دیگران نباشد، و با همین خصوصیت است که معناى" تکریم" با" تفضیل" فرق پیدا مى‏کند؛ چون تکریم معنایى است نفسى و در تکریم کارى به غیر نیست؛ بلکه تنها شخص مورد تکریم مورد نظر است که داراى شرافتى و کرامتى بشود. به خلاف تفضیل که منظور از آن این است که شخص مورد تفضیل از دیگران برترى یابد، در حالى که او با دیگران در اصل آن عطیه شرکت دارد. حال که معناى تکریم و فرق آن با تفضیل روشن شد مى‏گوئیم: انسان در میان سایر موجودات عالم خصوصیتى دارد که در دیگران نیست، و آن داشتن نعمت عقل است، و معناى تفضیل انسان بر سایر موجودات این است که در غیر عقل از سایر خصوصیات و صفات هم انسان بر دیگران برترى داشته و هر کمالى که در سایر موجودات هست، حد اعلاى آن در انسان وجود دارد».[11]

در هر صورت چه کرامت را مختص به عقل بدانیم یا امور دیگر که باعث برتری انسان بر حیوان است، آیۀ شریفه دلالت بر کرامت ذاتی انسان به معنای تساوی حقوق بین همه انسان‌ها نمی‌کند، ونصوص دینی ما مخالف چنین برداشتی است. مرحوم صدوق(أعلی الله مقامه) در علل، نقل می‌کند: مبادا از آبی که در حمام برای شستشو بکار رفته است غسل کنی؛ زیرا در این آبها، آبهایی که که یهودی ونصرانی ومجوسی خود را با آن شسته‌اند، وکسی که با ما عداوت دارد(ناصبی) از همه اینها پست‌تر است، خداوند متعال خلقی نجس‌تر از سگ نیافرید در حالیکه دشمن ما اهل بیت(ناصبی) از سگ نجس‌تر است.[12]

ودر روایتی دیگر در کتاب تفسیر قمی نقل شده: خداوند روح کافر را احترام نمی‌کند؛ ولی ارواح مؤمنین را مورد احترام قرار می‌دهد، کرامت نفس وجان متوقف بر کرامت روح است ورزق طیب علم است.[13]

آیا با وجود چنین روایتی کسی توهم می‌کند که ناصبی وکافر در شریعت مطهر اسلام، دارای کرامت باشند که نتوان به آنان اهانت کرد؟

در حقیقت کرامت انسان در گرو عمل او وبهره‌گیری صحیحش از عقل ودیگر نعمتهای الهی است. خداوند عز وجلّ می‌فرماید: «أرءیت من اتّخذ إلهه هویهُ آفآنتَ تکونُ عَلَیهِ وَکیلاً»[14]، «أم تَحسَبُ أنّ أکثَرَهُم یَسمَعونَ أو یَعقِلونَ إن هم إلّا کالانعام بل هم اضلُّ سبیلاً»[15]،

«و کذلک جعلنا لکلِّ نبیٍّ عدوا شیطین الإنس و الجن یوحی بعضهم الی بعض زُخرُِف القول غروراً ولو شاء ربُّک ما فعلوه فذرهم و ما یَفتَرونَ».[16]

آیا صحیح است بگوییم کسانی که از چهارپایان وشیطان گمراه‌تر هستند، دارای کرامت وحرمت هستند؟ از آیه شریفه «انَّ اکرمکم عند الله اتقاکم»[17] استفاده می‌شود که کرامت انسانی، دائر مدار تقوا است. هر قدر تقوای انسان بیشتر باشد، درجۀ کرامتش بالاتر می‌رود. حقیقت انسان در قرآن کریم حیوان ناطق نیست؛ بلکه قرآن انسان را با عمل واعتقادش معرفی می‌کند: «لیس البرّ ان تولوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب و لکن البرّ من ءامن بالله و الیوم الآخر و الملئکة و الکتب و النبییّن و ءاتی المال علی حُبِّه… و أقام الصّاوة و ءاتی الزکوة و الموفون بعهدهم»[18]، «…و لیس البرّ بأن تأتوا البیوتَ من ظهورها و لکنّ البرّ من اتقی»[19]، «مثل الذین ینفقون أموالهم فی سبیل الله کمثل حبّةٍ أنبتت»[20]

همانطور که ملاحظه می‌کنید قرآن گاهی از انسان تعبیر به کار نیک می‌کند و گاهی به دانۀ گندمی که از آن هفت خوشه روییده می‌شود که در هر کدام صد دانه است.[21]

 

[1] - سروش، محمد، كرامت انسان در قرآن وسنت،رويكرد كرامت محور فقه اسلامي، 4/23.

[2] - مرتضوي، كرامت انساني(2)؛ امام خميني، كرامت انساني وپرسش هايي چند، ،2/69.

[3] - مطهرى، شهيد مرتضى، نظام حقوق زن در اسلام، 144.

[4] - مرتضوي، پيشين، 2/83.

[5] - مثل حقوقي كه براي ذمي يا معاهد درنظر گرفته شده است.

[6] - تبريزى، جعفرى، محمد تقى، رسائل فقهى، 161و158.

[7] - آل عمران: 64.

[8] - آل عمران: 61.

[9] - ابن كثير، البداية والنهاية، 2/82.

[10] - روض الجنان في شرح إرشاد الأذهان (ط – الحديثة، 1/ 31.

[11] - طباطبايي، سيد محمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، 13/ 155.

[12]. محمّد بن الحسن، عن سعد بن عبدالله، عن أحمد بن الحسن بن علیّ بن فضال، عن الحسن بن علی، عن عبدالله بن بکیر، عن عبدالله بن أبی‌یعفور نقل مي‌ كند كه حضرت امام صادق(عليه السلام) فرمودند: وإیّاک أن تغتسل من غسالة الحمام، ففیها تجتمع غسالة الیهودی و النصرانی و المجوسی و الناصب لنا أهل‌البیت و هو شرّهم، فإن الله تبارک و تعالی لم یخلق خلقاً أنجس من الکلب و إنّ الناصب لنا أهل البیت لأنجس منه.

[13] - حدثنا جعفر بن محمد [أحمد] قال حدثنا عبد الكريم بن عبد الرحيم قال حدثنا محمد بن علي عن محمد بن الفضيل عن أبي حمزة الثمالي از امام باقر(عليه السلام) نقل مي‌فرمايد: «إن الله لا يكرم روح كافر و لكن يكرم أرواح المؤمنين و إنما كرامة النفس و الدم بالروح و الرزق الطيب هو العلم»(قمي، علي بن ابراهيم، تفسير القمي، 2/ 22).

[14] - فرقان: 43.

[15] - فرقان: 44.

[16] - انعام: 112.

[17] - حجرات: 13.

[18] - بقره: 177.

[19] - بقره: 189.

[20] - بقره: 261.

[21] - برگرفته از درس خارج فقه استاد عليدوست در تاريخ 16/07/1391.

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه سازی